آواز صدای ستارگان گمنام را در آنسوی
.تاریک ارغوانی گون و بی خورشید شنیدم
سهم من چیست در این وارونه زمانه؟
عشق !؟
معاش و متولد شدن؟
و شاید دویدن در اوج
... لذت رهایی از بند تقدیر نبودن ها
اشکهای خود را جمع کردم و در جعبه تاریخ نفس ها و
.فریادها گذاشتم
و در آخرین لحظه ها ستاره گمنامی
در گوشم زمزمه کرد که خورشید، را با لبخند در
.اوج تاریکی ها باید پیدا کرد.
پریسا آرام ♥️🙏