Найти тему
Ali Moradnejad

معنی زندگی

معنای زندگی

ناتالیا نیکولینا رایمخن

هر کس حداقل یک بار در زندگی خود این سوال را می پرسد:

معنای زندگی چیست؟

 اما واقعا چرا ما روی زمین زندگی می کنیم؟ 

حس زندگی چیست؟

 چرا اینقدر طولانی و خالی به انسان داده می شود؟ - این فکر مرا آزار می دهد.

 چرا به موفقیت دست یابید، خانواده بسازید، تحصیل کنید، هر روز سر کار بروید؟

 بعدش چی؟

 این چه فایده ای دارد؟

این سوال را شخصی می پرسد که به نظر می رسد از افسردگی رنج می برد.

 افسردگی عبارتی ذهنی و بطور پنهان حروف انتزاعی کنار هم گذاشته نیست، بلکه افسردگی تجسم یک زندگی خراب و از ریخت افتاده است. 

به نظر می رسد همه چیز مرتب است، اما خلق و خوی منزجر کننده است. 

معنای زندگی چیست ؟

این سوالی است که بهتر از زمانی که افسرده هستید از خود نپرسید ، افسردگی یک نه بزرگ به زندگی است

همه صاحبان بردار صدا سؤال معنای زندگی را شفاهی نمی کنند، اما این اوست که سناریوی زندگی آنها را هدایت می کند. 

زندگی برای افسردگی ساخته نشده است.

 لذت از زندگی از طریق تحقق وظایف خود، ویژگی های روان فرد حاصل می شود.

 این چشمه ای از ایده های جدید هر روز صبح،

قدرت و انرژی برای اجرای آنها و معنی دار بودن هر لحظه زندگی شده است

برای همه افراد عاقل و احتمالاً جاه طلبان، معنای زندگی این است که اثری بر روی زمین بگذارد. 

غلبه بر فراموشی انسان ها سن کمی دارند. 

نیازها و تمایل به ماندن روی زمین به هر قیمتی شده است. دانایی و آگاهی

 عمر ماندن در زندگی را افزایش دهید. آنها ویژگی هایی دارند که   کتاب می نویسند و افکار و اعمال خود را می نویسند. نقاشی ها - در آثار خود استعداد خود را تداوم می بخشند. آنها فیلم می سازند، هنرمند و نوازنده می شوند... آنها رویای این را دارند که همه بدانند، ببینند، حس کنند ، به خاطر بسپارند.

از بچگی شنیدم که یادم نیست اگر هزار کتاب بخوانی خوشحال می شوی یعنی معنای زندگی را پیدا می کنی. به امید این، بیش از هزار کتاب خواندم، اما به هیچ وجه خوشبختی به دست نیاوردم. یعنی خوشبختی مادی من

هرچیز ، معنای خاص خود، ذوق خاص خود را دارد. کتاب‌های مختلف مورد نیاز است، کتاب‌های مختلف مهم هستند. در آثار شما چیزهای جدید و غیرعادی یاد می گیرید...

شروع می کنید به درک اینکه هیچ چیز ابدی نیست و چه چیزی ابدی است.و چه چیز ابدی نیست!

روزی یکی دو ساعت را به خواندن یا نوشتن‌ اختصاص می دهم. صبح زود، قبل از برخاستن از رختخواب، زمانی که افکار تازه و دقیق هستند، یا عصرها قبل از خواب که دیگر مشغله ها و نگرانی های دنیوی مزاحمم نیست.

 چندین بار پاراگراف ها را می خوانم تا به معنای آنچه می خوانم پی ببرم.

 در غیر این صورت فکر می کنم اثر خوانده نمی شود، بلکه دیده می شود.

 این مانند غذای فکری است، هر چه انتخاب بیشتر باشد، مجموعه خوشمزه تر است.

برخی از مردم کتاب ها را قورت می دهند، از توصیف طبیعت،

فضای داخلی،

آب و هوا،

شخصیت ها و گاهی اوقات گفتار محاوره ای صرف نظر می کنند.

 فقط ماهیت اصلی این کتاب را درک کنید و سپس آن را به عنوان جالب و یا ضعیف طبقه بندی کنید و این ردش را توصیه کنید.

من کتابهایی را با عنوان "باطنی" دوست دارم، اگرچه از خواندن فلسفه،

علمی تخیلی،

طب عامیانه و شفا بیزار نیستم. 

من دوست دارم روانشناسی، رمان و داستان کوتاه، رمان و مقاله (خارجی و داخلی)، ادبیات مسیحی (انجیل، ضرب المثل...) و زندگی قدیسین (ماترونای مسکو، سنت سرافیم ساروف...) و خیلی چیزها را بخوانم. بیشتر. و در تمام آثار به دنبال معنای زندگی، شادی و راه حل معقول هستم.

اما زندگی خود فرد با چهارچوب شخص دیگری سازگار نیست،

خیلی به محیط، افراد اطراف،

شخصیت آنها بستگی دارد. با این حال، زندگی شما به همان اندازه که برای نیروهای برتر در نظر گرفته شده است به طول می انجامد. نه چیزی بیشتر و نه کمتر... آموختن از دیگران خوب است، اما این اشتباهات خود شما هستند که پاداش بیشتری دارند. و نظر شخص دیگری فقط در شرایط دشوار کمک می کند و ن همیشه. اما این یک امتیاز مثبت است..

پایان